کودکانی که آقا را «بابا» صدا میکردند؛
به آقا گفتم: خیلی آرزو داشتم که دخترم را بغل شما بدهم و در گوش او اذان بگویید، چون بچهام بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده، هرچند که دیر شده ولی باز هم دوست دارم. آقا گفتند که "نه، دیر نشده". حسم قابل وصف کردن نیست، چون فقط اشک میریختم.
کد خبر: ۲۰۷۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۸